fredag 15 juli 2011

دهانت را می‌‌بویند مبادا گفته باشی‌ دوستت میدارم
دلت را می‌‌بویند
روزگار غریبیست نازنین
و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
درین بن‌بست کج و پیچ سرما
آتش را بسوخت بار سرود و شعر فروزان می‌دارند
به اندیشیدن خطر مکن ، آنکه بر در می‌کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان اند بّر گذر گاها مستقر
با کنده و ساطور ی خون آلود
روزگار غریبیست نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی می‌‌کنند و ترانه را به آن
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبیست نازنین
ابلیس پیروز مست سور عزا ی ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد